سوشیانس در دین زرتشت: موعود راستی، روشنایی و تجدید جهان
مقدمه
از نخستین روزهایی که انسان در برابر آسمان سر بلند کرد و از خود پرسید: «پایان این رنج و تاریکی چه خواهد شد؟»، اندیشهی موعود در ذهن او شکل گرفت. در اسطورههای کهن، در سرودهای اوستایی، و حتی در روایات میانرودان و هندوستان، همواره سخن از نجاتدهندهای است که در واپسین روزها برمیخیزد تا نظم ازدسترفته را بازگرداند. اما در میان همهی این روایتها، «سوشیانس» در دین زرتشت مفهومی ویژه دارد.
در آیین مزدیسنا، موعود نه موجودی فرازمینی است که ناگهانی از آسمان فرود آید، بلکه انسانی است برخاسته از روشنترین گوهر وجود — همان خرد و راستی که در درون هرکس نهفته است. زرتشت، پیامبر ایرانی، با بیانی شگفت، این موعود را نه در آیندهای نامعلوم، بلکه در هر انسانِ بیدار میبیند. در سرودهای گاتها، او از کسانی یاد میکند که با اندیشه و کردار نیک، به سود جهان برمیخیزند و به راستی خدمت میکنند. اینان، در حقیقت، سوشیانتها هستند؛ نجاتبخشانی زنده، نه در افسانهها، بلکه در میان مردم.
در جهان امروز، جایی که اضطراب و بیاعتمادی بر بسیاری از جوامع سایه افکنده، بازگشت به چنین نگاهی معنایی ژرف دارد. باور به سوشیانس، امیدی پویا به انسان میدهد: اینکه نجات از درون ما آغاز میشود، نه از بیرون. زرتشتیان هنوز این امید را در آیینهای روزانهی خود زنده نگه میدارند — از سدرهپوشی که نماد پاکی و پیمان با راستی است، تا لحظهی نیایش که در میان بوی خوش زرتشتی و صداهای کهن، انسان را به آفرینش پیوند میدهد.
در گالری آرشادی، جایی که فرهنگ زرتشتی در قالبی نو عرضه میشود، کتابها و آیینها در کنار هم یادآور همین پیوندند. کتاب «سوشیانس موعد مزدیسنا استاد پورداود» که در این مجموعه عرضه میشود، تلاشی است برای بازخوانی مفهوم نجات در روزگار امروز — نجاتی از درون، در پیوند با زیبایی، خرد و آیین. این مقاله، در واقع پیشزمینهی فکری آن کتاب است: سفری از ریشههای واژه تا روح زندهی سوشیانس در زندگی ما.

پیشزمینهٔ تاریخی و ریشهشناسی واژهی سوشیانس
سه دورهی آفرینش در اندیشهی زرتشتی
واژهی «سوشیانس» (Saoshyant) از ریشهی اوستایی sau به معنای سود رساندن و یاری کردن آمده است. در اصل، سوشیانت یعنی «آنکه سود میرساند»، کسی که جهان را به سوی نیکی میبرد. در متون کهن، گاهی از سه سوشیانس یاد میشود که هر یک در دورهای از تاریخ پدیدار میگردند تا آتش راستی را تازه کنند. آخرین آنها، «استوت ارت» نام دارد، که در پایان جهان برمیخیزد و زندگی را از نو میآفریند.
بر پایهی روایات اوستایی، زمان در آیین مزدیسنا به سه دورهی سههزارساله تقسیم میشود. نخستین دوره، آفرینش و استقرار نظم مینوی است؛ دومین دوره، آمیزش نور و تاریکی، و سومین دوره، هنگامهی داوری و پیروزی نیکی. سوشیانس در پایان این چرخهی نُههزارساله پدیدار میشود تا جهان را از ناپاکی بشوید و مردگان را برخیزاند. اما نکتهی مهم آن است که این فرجام، رویدادی نمادین است: تجدید جهانی درون انسان. چنانکه در گاتها آمده است:
«آنگاه که اندیشهی نیک بر تختِ دلها نشیند، سوشیانس در میان مردمان است.»
دیدگاه موبد کوروش نیکنام دربارهی سوشیانتها
دکتر کوروش نیکنام در یکی از نوشتههای خود مینویسد: «زرتشت از موعودی سخن میگوید که در وجود انسانهاست؛ از سودرسانانی سپند، که در هر زمان پدیدار میشوند تا خرد را از بند جهل رها کنند.» این تعبیر، بر گرفته از همان گاتهاست؛ جایی که زرتشت نه از پیامبرانی دیگر، بلکه از انسانهایی سخن میگوید که با منش و گفتار نیک، زمین را آباد میکنند.
این باور، برخلاف برخی برداشتهای آخرالزمانی، انسان را مسئول میسازد. موعود تنها زمانی میآید که مردم خود بهسوی راستی گام بردارند. از اینروست که آیینهای زرتشتی – از نیایشهای روزانه تا جشنهای فصلی – همه بهانههاییاند برای یادآوری همین چرخهی روشنایی.
سوشیانس نه قهرمان اسطورهای، بلکه نماد بیداری جمعی است. در روزگاری که بسیاری از اندیشهها به ناامیدی و ویرانی ختم میشوند، این مفهوم بازمیگوید که تاریخ را میتوان دوباره ساخت، اگر انسان خود، خواهان روشنی باشد.
«سوشیانس» در متون اصلی زرتشتی
جایگاه سوشیانت در گاتها و خرده اوستا
در گاتها – کهنترین بخش اوستا و کلام خود زرتشت – سوشیانس نه شخصی فراسوی بشر، بلکه روحِ نیک درون انسان معرفی میشود. در سرود ۵۳، زرتشت از «سودرسانان» سخن میگوید، کسانی که در کنار اهورامزدا، با کردار نیک جهان را آباد میکنند. این سوشیانتها، پیامآوران خرد و مهرند.
در دورههای بعد، بهویژه در خرده اوستا و متون پهلوی، مفهوم سوشیانس چهرهای عینیتر یافت. در «زامیاد یشت» آمده است که سه سوشیانس در پایان دورهها خواهند آمد تا جهان را به راستی بازگردانند. اما حتی در این روایتها نیز، سوشیانس نه با شمشیر که با اندیشه و گفتار نیک میجنگد. او درون هر انسانی است که در برابر دروغ میایستد.
برداشت موبدان معاصر از مفهوم نجات و سودرسانی
موبدان معاصر، از جمله دکتر نیکنام، تأکید میکنند که زرتشت هرگز خود را پایان پیامبران ندانسته است، بلکه هرکس را که در راه اشا بکوشد، «سوشیانت» میخواند.
موبد سروشپور نیز در گفتار خود مینویسد: «موعود، یک رویداد نیست، بلکه یک بیداری است؛ و آنگاه که خرد بر درون انسان چیره شود، سوشیانس ظهور کرده است.»
موبد خورشیدیان میگوید: سودرسانترین و خیرخواهترین فرد هر زمانه را باید سوشیانتِ آن زمان دانست
در نتیجه، هر نسل از زرتشتیان میتواند در آیینهای خود – در خواندن گاتها، در روشنکردن آتش، در بوی خوش زرتشتی و سپیدپوشیِ نیایش – حضور این موعود را حس کند. همانگونه که پوشیدن سدره و کشتی یادآور تعهد به راستی است، خواندن سرودهای اوستا نیز یادآور میشود که راه رستگاری از درون میگذرد.
سوشیانس، به زبان ساده، تصویر امید است. در فرهنگی که هزاران سال در برابر تاریکی ایستاده، او نه آخرین انسان، بلکه نخستین نغمهی روشنایی است. به همین سبب است که در دل هر زرتشتی، در هر آیین و هر نیایش، او هنوز زنده است — موعودی که هر روز بازمیگردد تا جهان را از نو بیافریند.

سوشیانس به مثابه ( همانند ) موعود: معنای فلسفی و عملی
در نگاه زرتشتی، موعود تنها پایان یک جهان فرسوده نیست، بلکه آغاز جهانی نو در درون انسان است. زرتشت هرگز از انتظار خام سخن نگفت؛ او از کنش آگاهانه، از بیداری خرد و از راستیِ زنده در جان انسان گفت. موعود، برای پیروان او، نه وعدهای در دوردست، بلکه مسئولیتی در اکنون است.
در گاتها، سوشیانس همان کسی است که با «اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیک» به یاری اهورامزدا میشتابد. او میآید تا دروغ را از ریشه بخشکاند، نه با شمشیر، بلکه با راستی. و این راستی، همان «اَشا»ست — قانونی مینوی و نظم راستین هستی. در جهان زرتشتی، هرچه در چارچوب آشا قرار گیرد، به سوی نور میرود؛ و هرچه از آن دور شود، به ظلمت میگراید. از همین روست که شعار جاودانهی «راه در جهان یکی است و آن راه راستی است» نه شعار یک دین، که خلاصهی فلسفهی حیات در مزدیسناست.
در دوران ما، این نگاه شاید بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد. زیرا انسان امروز، میان علم و اضطراب، میان دانایی و بیمعنایی، دوباره در جستوجوی نجات است. اما زرتشتی میگوید نجات در بیرون نیست؛ درون توست. هرگاه خردت را به راستی بسپاری، سوشیانس در تو زاده میشود. هرگاه در برابر دروغ بایستی، در برابر ستم لب به اعتراض گشایی، یا حتی در زندگی روزمره، در کار، خانواده یا جامعه، نیکی را برگزیـنی، همان لحظه در تو موعود زنده است.
در همین معنا، کتاب «سوشیانس استاد پورداوود» که در گالری آرشادی عرضه میشود، نه فقط اثری پژوهشی، بلکه دعوتی است برای این تحول درونی. مطالعهی آن میتواند ذهن خواننده را از سطح واژه به عمق معنا ببرد: از دانستن به بودن. در میان سطورش، میتوان دریافت که هرکس میتواند «سودرسان» باشد، اگر اندیشهاش را به آتش راستی بسپارد.
این همان فلسفهایست که پدرام سروشپور نیز بر آن تأکید دارد؛ او سوشیانس را نه حادثهای در آینده، بلکه مرحلهای در بلوغ انسان میداند. در نوشتههایش، بارها یادآوری میکند که «موعود در ماست؛ اگر ما بخواهیم، خواهد آمد». این نگاه، موعودگرایی را از خرافه جدا میکند و به اخلاق بازمیگرداند — همانجایی که زرتشت آن را کاشته بود.
در نهایت، سوشیانس یادآور میشود که پایان جهان در نابودی نیست، بلکه در بازآفرینی است؛ در نوسازی خرد، در نوسازی مهر، و در ایمان به اینکه نور همیشه از دل تاریکی میگذرد.
آیینها و نمادهای مرتبط با سوشیانس در فرهنگ زرتشتی
سدرهپوشی، نیایش و روشنایی؛ نمادهای نجات در زندگی آیینی
سوشیانس، هرچند مفهومی مینوی است، در آیینها و نمادهای زرتشتی چهرهای زمینی مییابد. زرتشتیان از دیرباز کوشیدهاند تا آن امید بزرگ را در رفتار، پوشش و جشنهایشان زنده نگه دارند. هر آیین، یادآور تجدید جهان است؛ گویی هر نیایش، یک بازآفرینی کوچک از روز سوشیانس است.
در آیین سدرهپوشی، جوان زرتشتی نخستین بار سدره، پیراهن سفید را میپوشد و با کشتی، کمربند مقدس، پیمان میبندد که در راه راستی بماند. این لحظه، یادآور آن است که انسان میتواند در هر سن و در هر روز، دوباره زاده شود. سوشیانس نیز همین باززایش است: از تاریکی به روشنایی، از غفلت به آگاهی.
در نیایشهای روزانه، وقتی فروغ آتش بر چهرهی نیایشگر میتابد و بوی خوش اسپند یا چوب صندل فضا را پر میکند، نماد روشنی و پاکی زنده میشود. زرتشتیان باور دارند که آتش، فرزند نور و نماد حضور اهورامزداست؛ همان نوری که در روز ظهور سوشیانس همهجا را خواهد گرفت.
در جشنهای فصلی، مانند مهرگان و نوروز، هر خانه به رنگ سفید و سبز آراسته میشود. سفید، رنگ راستی است و سبز، رنگ زندگی دوباره. قند سبز که در برخی آیینها به کار میرود، یادآور شیرینی زندگی و تداوم نیکی است. در مراسم خاکسپاری نیز، لباس سفید پوشیده میشود؛ زیرا مرگ، در اندیشهی زرتشتی، پایان نیست، بلکه گذر از ماده به روشنی است — نوعی تجدید حیات در آغوش اَشا.
در خاکسپاری زرتشتیان، سکوت و سپیدی، امید را جایگزین سوگواری میکند. زیرا آنان باور دارند که در روز سوشیانس، همهی ارواح پاک بازخواهند گشت و جهان، بار دیگر نو خواهد شد. این باور، مرگ را نه وحشتناک، بلکه بخشی از چرخهی روشنایی میکند.
بازتاب این باورها در پوشش، جشنها و هنر ایرانی
در این میان، لباسهای آیینی، کتابهای دینی، بوی خوش زرتشتی، زیورآلات با نماد فروهر و تقویمهای زرتشتی که در گالری آرشادی ارائه میشود، تنها اشیاء نیستند؛ هرکدام حامل یاد همان روشناییاند. این مجموعه، در واقع تلاشی است برای آنکه باورهای کهن، از حالت موزهای بیرون آیند و در زندگی امروز جاری شوند. پوشیدن سدره، روشنکردن آتش، یا حتی نگاهکردن به نماد فروهر، میتواند به انسان یادآوری کند که امید، هنوز در دل فرهنگ ما زنده است.
سوشیانس را میتوان در هر حرکت آیینی یافت: در آتش، در سپیدی لباس، در عطر بوی خوش، در صدای اوستا، در برکت نان و شیرینی جشنها. او چهرهای مینوی دارد، اما از جنس زندگی است.

پیام و کاربرد امروز — چرا سوشیانس مهم است؟
مسئولیت، امید و بازسازی اخلاق در نگاه زرتشتی
سوشیانس، در زمانهی ما، بیش از یک مفهوم دینی است؛ او استعارهای از امید و مسئولیت است. جهان امروز، با همهی پیشرفتهایش، در جستوجوی معنایی تازه است؛ معنایی که انسان را نه فقط دانا، بلکه نیکخواه سازد. سوشیانس در این میان، یادآور میشود که نجات از دل راستی و مهر میجوشد.
زرتشتیان میگویند: «هر روز که راستی در تو زنده شود، آن روز، روز ظهور سوشیانس است.» این سخن ساده، در دل خود فلسفهای ژرف دارد. موعود در دین زرتشتی، نه ناجی بیرونی، بلکه تجلی خرد درونی است. اگر انسان اندیشهاش را به راستی بسپارد و کردار نیک را پیشه کند، جهان نیز دگرگون خواهد شد. در این دیدگاه، مسئولیت از فرد آغاز میشود و به جامعه میرسد؛ هر فرد نیککردار، بخشی از سپاه روشنایی است.
خواندن کتاب «سوشیانس» نوشته استاد پورداود در گالری آرشادی میتواند گامی برای همین بیداری باشد. این اثر نه تنها پژوهشی تاریخی، بلکه دعوتی است به تأمل در خویشتن. خواننده درمییابد که آموزههای زرتشت هنوز زندهاند؛ زیرا دربارهی انساناند، نه زمان. در این نگاه، مطالعه، نیایش و عمل، سه بال برای پرواز به سوی آشا هستند.
در زندگی روزمره، تحقق سوشیانس میتواند بسیار ساده آغاز شود:
-
با گفتن حقیقت، حتی در کوچکترین امور.
-
با کمک به دیگران، بیچشمداشت.
-
با پاسداشت زمین و زیستمحیط پاک، که بخشی از وظیفهی مزدیسناست.
-
با سپیدپوشی در دل، یعنی پرهیز از دروغ، حسد و خشم.
-
با پاسداشت آیینها و فرهنگ نیاکان، نه از روی تعصب، بلکه از روی خرد.
خواندن و تأمل؛ گامی برای شناخت و بیداری درون
در این مسیر، هرکس میتواند موعود خویش باشد. هر کس که به روشنی دل دهد، بخشی از ظهور سوشیانس است. امید، دیگر انتظار نیست؛ عمل است.
سوشیانس مهم است، زیرا ما را از قربانیِ تاریخبودن، به سازندهی آینده بدل میکند. او یادآور میشود که در هر تاریکی، نوری هست؛ و اگر آن را در درون خود بیابیم، جهان نیز خواهد درخشید.

نتیجهگیری و جمعبندی
سوشیانس، نماد زندهی امید و راستی در فرهنگ ایرانی
در سراسر تاریخ اندیشهی ایرانی، «سوشیانس» نه صرفاً اسطورهای کهن، بلکه صدایی درونی بوده است؛ ندایی که انسان را به بیداری فرا میخواند. زرتشت، با همهی سادگی و ژرفایش، موعود را در خود انسان میجوید. او جهان را صحنهی نبردی میان روشنایی و تاریکی میداند، اما نه در بیرون، بلکه در درون جان آدمی. هرگاه راستی در دل زنده شود، هرگاه اندیشهی نیک بر دروغ چیره گردد، در همان دم سوشیانس ظهور کرده است.
از نگاه مزدیسنا، زمان خطی نیست؛ چرخهای است از زایش، زوال و نوزایی. جهان بارها در تاریکی فرو میرود و بارها از آن برمیخیزد. موعود، در این چرخش بیپایان، یادآور آن است که پایانها همیشه آغازند. در هر نسیم، در هر سپیده، نشانی از بازگشت نور هست. سوشیانس، نامِ همین تداوم است — تداوم راستی در برابر فراموشی.
زرتشتیان، با آیینها و جشنهایشان، این مفهوم را زنده نگه داشتهاند. سدرهپوشی، پیمانی است برای پاکیِ همیشگی. نیایش، گفتوگویی است با روشناییِ درون. سپیدیِ لباس و بوی خوش ، نشانههای ظاهریاند از جهانی که هنوز امید در آن جاری است. این آیینها به ما میآموزند که معنویت اگر در زندگی روزمره جریان نیابد، به خاطرهای خاموش بدل میشود.
سوشیانس، اگر بخواهیم او را در زبان فلسفه تعبیر کنیم، بیانگر وحدت اخلاق و هستی است. نیکی و وجود، از دیدگاه زرتشتی، جداییناپذیرند. راستی، نه فقط رفتاری درست، بلکه قانون بنیادین هستی است. هر کنش نیک، هماهنگی با این قانون است؛ هر اندیشهی ناپاک، شکافی در آن. از این رو، نجات جهان تنها با نجات روح انسان ممکن است. جهان، بازتاب نیتهای ماست.
موبد سروشپور در نوشتههای خود بر همین معنا تأکید دارد: «موعود آن روزی میآید که انسان، در راستی استوار شود.» این جمله، خلاصهی هزاران سال خرد ایرانی است. موعود بیرونی، تصویر آرمانی از موعود درونی ماست؛ نجاتدهندهای که در ژرفای وجدان ما آرمیده است. اگر او را بشناسیم، دیگر از انتظار سخن نمیگوییم، بلکه از بیداری.
موبد خورشیدیان میگوید: «تا انسان دروغ را از دل نراند، سوشیانس نخواهد آمد؛ و چون راستی در او زاده شود، او خود سوشیانس است.»
نجات، آغاز آگاهی انسان از نور درون خویش
در جهانی که سرعت و سطحینگری روح انسان را فرسوده است، بازگشت به این بینش میتواند درمانی باشد. سوشیانس ما را دعوت میکند تا میان دانش و وجدان، میان پیشرفت و معنا، تعادلی دوباره بیابیم. او میگوید راه نجات از نابودی، در بازسازی اخلاق و آگاهی است. انسان امروز شاید دیگر به اسطورهها ایمان نداشته باشد، اما هنوز به امید نیاز دارد؛ و سوشیانس، همان امید است، امیدی که از دل خرد میروید.
در چشمانداز فرهنگی ایران، این باور جلوهای از پیوند میان دین، فلسفه و زیباییشناسی است. هنر ایرانی، از نقوش فروهر تا سرودهای گاتایی، همواره حامل این پیام بوده است که راستی، زیباست و زیبایی، مقدس. موعودِ زرتشتی، تصویری از همین زیباییِ نجاتبخش است: جهانی که با راستی زیبا میشود، نه با قدرت.
از این دیدگاه، ما هر یک مسئول حفظ و گسترش این چرخهی روشنایی هستیم. هر اندیشهی نیک، هر لبخند صادقانه، هر کمکی به دیگری، بخشی از ظهور سوشیانس است. و اگر روزی جهان از دروغ و ظلم خسته شود، ظهور دوبارهی او نه در آسمان، بلکه در دل انسانها خواهد بود.
در پایان، میتوان گفت که سوشیانس پیام ابدی فرهنگ ایرانی است: ایمان به پیروزی نیکی، در دل سختیها. او نه چهرهای غیبی، بلکه چهرهی خود ماست، آنگاه که در راستی گام مینهیم. مطالعهی آموزههای او، چه در کتابها و چه در آیینهای زندهی زرتشتیان، فرصتی است برای تأمل در معنا و بازآفرینی خویشتن.
و گالری آرشادی، با پاسداشت همین میراث، پلی است میان دیروز و امروز — میان حکمت باستان و زندگی معاصر. اما فراتر از هر خرید یا آیین، مهم آن است که این چراغ را در جان خود روشن نگاه داریم. زیرا تا انسان به یاد نیکی است، سوشیانس زنده است. و تا راستی در جهان جاری است، جهان هرگز پیر نخواهد شد.
منابع( یاری نامه) :
- اوستا، گزارش و ترجمهٔ ابراهیم پورداوود.
تهران: دانشگاه تهران، جلد دوم و سوم (یسنا و یشتها).
شامل گاتها و زامیاد یشت، کهنترین اشارهها به سوشیانس در اوستا. - دینکرد، بندهشن، ارداویرافنامه.
نسخههای پهلوی با ترجمهٔ ژاله آموزگار و احمد تفضلی.
منابع مهم دربارهی مفهوم رستاخیز و فرشوکرتی (تجدید جهان). - زنده یاد موبد کوروش نیکنام.
آیین زرتشت و آموزههای اخلاقی آن.
تهران: بنیاد فرهنگ و هنر زرتشتیان، ۱۳۹۵.
توضیح ریشهی واژهی سوشیانس و سه دورهی آفرینش. - موبد پدرام سروشپور.
نوشتههای وبلاگی دربارهٔ سوشیانس و بازخوانی مفاهیم اوستایی. - مهرانگیز راد.
جهانبینی زرتشت و موعودگرایی ایرانی.
مجلهی ایراننامه، شماره ۲۳، ۱۳۸۸.
بررسی تطبیقی میان اندیشهی سوشیانس و موعودگرایی در ادیان دیگر. -
Boyce, Mary. Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices.
London: Routledge & Kegan Paul, 1979.
اثر کلاسیک دربارهی تاریخ و فلسفهی مزدیسنا، شامل فصل «Saoshyant and Frashokereti».